و اتفاق سيبي بود كه بر سر من افتاد....
چقدر برنامهها داشتم..چقدر فكرها..كه اگر ميشد، چي ميشد!!! اما نشد،چون يه اتفاق افتاد!
هميشه توي زندگي اتفاقهايي ميافته كه مسير زندگي رو عوض ميكنه و از اين دست اتفاقها براي من خيلي افتاده و بارها و بارها مسير زندگي من رو تحت تاثير قرار داده.نمونهاش همين اتفاق آخري يا اتفاق قبليش كه وارد يه كار جديد شدم و خيلي بهش اميدوارم...نميدونم،شايد قراره همينطور اتفاقي هم بيفتم و بميرم....
جالب اينجاست كه هيچ وقت اين اتفاقات من رو از زندگي نااميد نكرده و حتي اميدوارتر كرده چون هميشه از اين بيثباتي و غيرقابل پيشبيني بودن زندگي لذت ميبرم و باعث ميشه كه هميشه زندگي واسه من شكل جديدي داشته باشه و اين يعني روح زندگي!
احتمالا اسم وبلاگ رو عوض كنم و بگذارم « اتفاق » چون بيشتر از اون كه بتونم خودم رو پيدا كنم اتفاقهاي اطرافم رو ديدم و اونها رو تجزيه و تحليل كردم...تا ببينم چي ميشه!
قسمت كامنتها رو هم از دست دادم و مجبور شدم از كامنتهاي بلاگر استفاده كنم...چه ميشه كرد، اين هم يه اتفاق بود...تا اتفاق بعدي چي باشه!!!!
۶ نظر:
فعلا كه خوشبختانه مشكل خاصي پيش نيومده...تا ببينيم اين سيستم كامنتهاي بلاگر چطور كار ميكنه!
البته امكانات جالبي هم داره...
پاسخ قو
چو قو گر در امواج دريا بميري
چو آهو در آغوش صحرا بميري
ندارد تفاوت به چشم زمانه
چه اينجا بميري چه آنجا بميري
پس از مرگ بهر تو سودش چه باشد
گرفتم که چون قو فريبا بميري
تو را هست با قو هزاران تفاوت
مبادا شوي خام و بيجا بميري
تو خواهي که با آن همه خوش ادايي
در آغوش دلدار زيبا بميري
ولي يار زيبا دهد پاسخ تو
مبادا که در خانه ما بميري
چو يک عمر ما را تو دشنام دادي
چرا وقت مردن در اينجا بميري
نجوشي چو در زندگي با محبان
بدين جرم بايد که تنها بميري
در آغوش دلدار جايت نباشد
همان به که چون قو به دريا بميري
ابراهيم صهبا
سلام اينو بايد براي پست قبلي ميذاشتم ولي اينجا گذاشتم عيبي نداره ديگه خب
باي موفق باشي
راستي شاعرش ابراهيم صهبا بوده ها ميدوني كه ؟
راستي شاعرش ابراهيم صهبا بوده ها ميدوني كه ؟
تست كردن خوبه!
ارسال یک نظر