۱۳۸۲ اردیبهشت ۹, سه‌شنبه

بالا خره به كمك حامد بنايي تاريخ شمسي اين وبلاگ هم درست شد...تازه يه چندتا پروانه قشنگ مثل همه پروانه هاي قشنگي كه به من سر مي زنند پيدا كردم كه هميشه توي وبلاگ من باشند...اميدوارم كه بازهم بتونم چيزهاي قشنگ تر به وبلاگ اضافه كنم...

۱۳۸۲ اردیبهشت ۷, یکشنبه

چند روز پيش با يك نفر آشنا شدم به اسم ( يك نفر) فقط سه روز با اون برخورد داشتم و با هم صحبت كرديم...ولي براي من بسيار لذت بخش بود...اون خواهر يكي از دوستان من بود...سرشار از شراره هاي محبت و احساس و بسيار قوي در ايجاد رابطه...
چيزي كه براي من در مورد اون جالب بود اين بود كه من نيازي نداشتم زياد با اون حرف بزنم فقط كافي بود توي چشمهاي اون نگاه كنم...اونوقت هم اون حرف من رو مي فهميد و هم من حرف اون رو با اينكه اختلاف سني زيادي با هم داشتيم...خلاصه احساس خيلي خوبي داشتم...اون رفت شهرستان ولي من خيلي دوست دارم كه باز هم اون رو ببينم...البته فكر كنم علت اين رابطه خوب هم يك تجربه تلخ توي زندگي باشه كه هر دوي ما اون رو تجربه كرده بوديم...اون توي 31 سالگي و من توي 22 سالگي...
اينم يه چيزي شبيه شعر از خودم...در واقع حرفهاي برون ريز دروني من...از اين حرفها...

(( شايد...
پشته هاي حرف
شايد...
انبان هاي غم
شايد...
سكوت هاي من
شايد...
نگاههاي تو باشند
كه مي لغزند روي اين آرام
كه گرم است از گرماي محبت
و كدامين نگاه كه دريابد
كه چه سخت مي لغزند
و چه آسان مي روند
اما من...
در حال تماشا،خود را مي بينم
با چشم هاي نيم خيز،اما نگران
كجا رفت...نمي دانم...نمي دانم
آهنگ رفتن دارد همه چيز
حتي ضربان هاي قلبم
ديگر قلم هم مرا ياري نمي كيند
چه رسد به غير...
اي كاش،اي كاش
مي دانستم كه چرا بايد
چشمانم،چشم آويز نگاهي باشد
كه غروب را به روشني صبح مي نماياند
و وقتي خود را در آن مي جويم
آستان آينه ايست در تاريكي
پس...
من به كجا پيوسته ام...
در كجا غرق شده ام...
نمي دانم...
فقط مي دانم كه ديگر احاطه شده ام
در فضايي در جايي كه
هوا نمي خواهد براي تنفس
چشم نمي خواهد براي ديدن
گوش نمي خواهد براي شنيدن
فقط...
حس بايد داشت و احساس كرد
جريان سيال وجود را
غرق و فرو رفته آرام
در چيزي كه مرا مي خواند: آ‹ام...آرام
و چه زيبا نواييست اين نواي: آرام...آرام
همين...))
فعلا

۱۳۸۲ اردیبهشت ۲, سه‌شنبه



خيلي دلم تنگه...يعني تنگ شده...شايدم تنگش كردن...نمي دونم؟!؟!؟! ولي اين رو خوب مي دونم كه دلم دوست داره يكي رو دوست داشته باشه!!! از شما چه پنهون خيلي دلم براي دوست داشتن تنگ شده...البته دوست داشتن يكي...به قول دكتر::يكتايي در عشق::..اينطور هم نيست كه كسي رو دوست نداشته باشم...نه...من مثل سعدي اين حرف رو هميشه تكرار مي كنم(( به جهان خرم از آنم كه جهان خرم از اوست....عاشق بر همه عالم كه همه عالم از اوست)) شايد به نظر بعضي ها مسخره بياد ولي من واقعا بهش عمل مي كنم...يعني همه رو دوست دارم ...از كسي بدم نمياد...كمتر پيش مياد از دست كسي ناراحت بشم...درست مثل بچه ها!!!گفتم بچه ها ياد مطلب خيلي قشنگ محمد افتادم...حتما بخونيدش... خلاصه بخاطر اينكه من همه رو دوست دارم هيچكسي من رو دوست نداره...مي دونين چرا؟ چون مردم ما اكثرا خودخواه هستن و همه چيز رو براي خودشون مي خوان...حتي دوست داشتن رو...نمي تونن ببينن كسي ديگه اي هم مثل اونها دوست داشتن رو دوست داره....در واقع همه چيز رو براي خودشون مي خوان...اما من اينطور نيستم...اگر چيز خوبي رو ميشناسم براي همه مي خوام و اگر چيز بدي رو هم بشناسم براي هيچكس نمي خوام...مثل اون حديث امام حسين(ع)...آخ كه چقدر به اين ائمه دارن به اسم اسلام ظلم مي كنن...اگر حرفهاي خوب اونها رو عمل كنيم به جاي اينكه فقط براي اونها اشك بريزيم گريه كنيم يا اينكه حداقل درباره حرفهاي اونها فكر كنيم...وضع ما بهتر از اين خواهد بود...
فعلا كه دل درد داريم و كسي به فكر دل ماست نيست جز خود ما...نمي دونم شايد بهتر بخاطر دلم دعا كنم و بگم:(( خدايا منعمم گردان به درويشي و خرسندي...))
يا حق

۱۳۸۲ فروردین ۳۱, یکشنبه

بالاخره تموم شد...
بعد از مدتي تلاش بالاخره اين وبلاگ جديد من آماده شد...در واقع تقريبا اون چيزي شد كه مي خوام ولي هنوز هم خيلي كار داره...راستش از اون اولي كه به كار بلاگ نويسي مشغول شدم اكثر بچه ها پيشنهاد مي كردن كه به بلاگ اسپات بيام...مخصوصا احمدمي گفتن خيلي بهتره و همينطور هم هست...فقط تنها مشكلي كه داره اينه كه بايد كمي به زبان htmlآشنا باشي تا مشكلي نداشته باشي...من هم به خاطر همين ضعف تا حالا نيومده بودم...
اسم وبلاگ رو گذاشتمدر جستجوي خودم...به همراه همون عنوان قبلي...چون اگر به مطالب قبلي من كسي مراجعه كنه متوجه ميشه كه يك روند جستجوگرانه در برخورد با مسائل مختلف داره و در واقع چالشهاي دروني من با وقايع اطراف من هستن...يك جور تلاش براي پيدا كردن جايگاه خودم توي دنيا....حالا تا ببينيم چي ميشه و خدا چي ميخواد...
فعلا ياحق