۱۳۸۴ اسفند ۲۷, شنبه

I can't wait to fly…I feel that...I a'm alive..
این بار بی مقدمه!... من هم مثل دکتر دوست داشتن را برتر از عشق میدانم اما دوست داشتن با شور عشق را دوست تر می دارم.دوست داشتن مثل فرو رفتن است نه غرق شدن،مثل عمیق شدن است نه در سطح ماندن اما شور غور وغوص چیزِ دیگری است.
در عمق رفتن زیباست، دشوار است، پراز ناشناخته هاست اما یکنواخت است، عادت است، ماندگی و واماندگی است. گاهی باید به سطح آمد و غوصی دیگر کرد و باز فرو رفت این بار اما عمیق تر و دوباره غوصی دیگر.
عاشق بودن مثل نهنگ بودن است.
هم بزرگ و آرام، هم غوطه ور در دریا، هم در سطح و هم در عمق. نهنگ غذای خود را در اعماق می یابد اما برای تنفس به سطح می آید.

باز از آن کوه قاف آمد عنقای عشق
با بر آمد ز جان نعره و هیهای عشق
باز برآورد عشق سر به مثال نهنگ
تا شکند زورق عقل به دریای عشق

......

چو نهنگ بحر عشقش دو جهان بدم فرو برد
به چه حیله جان برآرم ز دم نهنگ او من؟

......

صولت دوست داشتن در عمق آن است، هرچه عمیق تر، بهتر. اما هر بنایی برای مانایی نیازمند بازسازی و تازگی است پس دوباره باید دید، دوباره باید شنید، دوباره باید احساس کرد و فهمید... تا ز نو دیدن فرو میرد ملال.
غوصی و نفسی و این بار شور اعماق افزون تر، پس نهنگ آسا به عمق باید رفت.


« زندگی آب تنی کردن در حوضچهء اکنون است »