چه بی معنا جملگی دل به فردا خوش کرده ایم مگر نمیدانید خبری نیست و گر بود برای ما نبود!
زهی خیال باطل!!!
یکی از شیوخ شوخ را شیخ اجل در خواب آمد سراسیمه و ترمز بریده.شیخ شیخ را گفت:ای شیخ چرا چنینی؟ شیخ گفت:چگونه ام؟! شیخ شیخ را گفت:تنبان در رفته و بی قفایی،راهت زده اند گویی و در حال فنایی،نالان ز بسیاری جور و جفایی!
شیخ آهی کشید و گفت:آره،عاشق شدم!!
شیخ شیخ را گفت:طفلی!اینم از راه به در شد.آدم دیگه به کی می تونه دل خوش کنه؟!
شیخ گفت:فردا!
این رو چی میگی؟
مانند من آسیــمه سر و دربـدری نیست
بســـیـار برای تـو نـوشـتـم غـم خـود را
بســـیـار مرا نامه ،ولی نامه بری نیست
یک عمر قفس بست مسیر نفســــم را
حالا که دری هست مرا بال و پری نیست
حـالا کـه مـقـــدر شــده آرام بگـیـــــرم
سیـــلاب مرا بـرده و از مـن اثری نیست
بگـذار که درها هـمگـی بسـته بـمانـنـد
وقتی که نگاهی نگران پشت دری نیست
بگــذار تبـــر بـر کـــمــر شـــاخه بکـــوبد
وقتی که بهـار آمد و او را ثمــــری نیست
تلخ است مرا بودن و تلـخ است مرا عمر
در شهر به جز مــرگ متـاع دگری نیست
حالا اینا رو بی خیال....
یکی می گفت: از بم که خراب تر نداریم!....بمِتم!!
-----------------------------------------------------------------------
پ.ن:نمی دونم چرا نوشته هام ماهیانه شدن!نوشته قبلی 10 خرداد این یکی 9 مرداد...به نظرت چرا؟