۱۳۸۹ بهمن ۲, شنبه

دختر یا پسر...مسئله این نیست!

توی صفحه یکی از بچه ها (سپیده)در فیس بوک به این مطلب برخوردم:

انگار خوشحالم که بچه ام پسر است و دختر نیست. خوشحالم که نمی خواهد سیندرلا یا زیبای خفته باشد، نمی خواهد منتظر باشد تا شاهزاده ای روی اسب سفیدش بیاید و نجاتش بدهد. پسرم می خواهد پرواز کند و با قدرتش دنیا را از دست دشمن ها و آدم های
بد نجات بدهد
احتمالاً گم شده ام-سارا سالار

 این مطلب مدت هاست برای من هم دغدغه شده است.چند روز پیش با یکی از دوستانم (محسن ) که از نروژ آمده بود برای گذران وقت به فرحزاد رفتیم.در حین صرف ناهار ناگهان با سر و صدای زیادی در بیرون متوجه شدیم که نیروی انتظامی با حدود 12 عدد وَن به محل هجوم آوردند و در هر باغچه ای که وارد می شدند دخترها و پسرها می گرفتند.
خیلی جالب بود...در حال حاضر تنها دلخوشی قشر عظیمی از جوانان همین است که ساعتی را با هم بی دغدغه بگذارنند و قلیانی بکشند و گپی با هم بزنند...البته من به بقیه مسائلی که ممکن است به ذهن شما هم خطور کند کاری ندارم فقط درباره فضای عمومی حرف میزنم...اما همین کمترین هم ممنوع است و جالب تر اینکه این ممنوعیت بیشتر بخاطر وجود دختران در کنار پسران است وگرنه کاری به کار کسی ندارند.
افسوس را در چهره محسن می دیدم و در دلم به همان دغدغه قدیمی ام فکر میکردم که اگر روزی من هم صاحب دختر شوم چگونه باید زندگی در حد حداقلی یک انسان آزاد را برای او تعریف کنم؟؟؟
قبلا هم راجع به این گونه موضوعات بحثهایی کرده ام که در لینکهای ضمیمه می توان دید...همچنان جوابی برایش ندارم اما به شدت باور دارم که این مشکل از فرهنگ ایرانی نشات میگیرد.فرهنگی که به عقیده من به هیچ وجه ارزش بالیدن و نازیدن ندارد.

قرن هاست که در این مملکت تعریف غلطی از انسان و انسانیت در لفافه معنویت و تصوف و مذهب و عرفان و کل گرایی و مباحثی از این دست به خورد مردم داده اند و امان از بیسوادی و فرار از زحمت تفکر....ملتی که با مهاجم بیگانه سازش می کند و به فَر و شکوهش می افزاید...به یاد بیاوریم خدمات ایرانیان به مغولها و امثال حکومتهای عباسیان و غیره را...فرهنگ و ملتی که افتخارش به حکما و عارفانی است مثل سعدی و حافظ و مولوی و غیره که در اشعار و گفتارشان هیچ حرفی جز طنازی و زنانگی و نیز ناز و نیاز از زن  نیست و تنها عارفه اش یعنی رابعه بنت کعب کمتر شناخته شده است -(البته این نکات ربطی به مقام والای ادبی و عرفانی آنان ندارد)- چطور می تواند ادعای اعتلای فرهنگی داشته باشد در حالیکه نیمی از جامعه اش از حافظه تاریخی اش پاک شده است؟

همین الان هم وضع مان بدتر از گذشته است.تبدیل شده ایم به کوهی از عقده و فروخوردگی.نمونه خوب آن هم همین گوگل است.کافی است در گوگل کلمات زیر را فقط در قسمت جستجو وارد کنید تا کلمات کلیدی پیشنهادی گوگول را ببینید.دقت کنید که این کلمات را افراد فارسی زبان وارد می کنند و نه دیگران...

  •  دختران
  • دختران ایرانی
  • dokhtar

جالب تر اینکه حتی معادل پینگلیش هم نتیجه ای همسان دارد!
حتما توجه دارید که گوگول بر مبنای تعداد جستجوهای یک کلید واژه خاص آن را در لیست پیشنهادات قرار می دهد!باقی کلید واژه ها را خودتان امتحان کنید.


قضاوت با خودتان وخودمان!!!

بیشتر....
مفاهیم و فضای مخدوش ایرانی

نسبت زن و زمان

انسان شناسی بکارت

۲ نظر:

ناشناس گفت...

besyar ali

ندا گفت...

نکته خیل جالب این هست که این نگرانی فقط مختص دختر ها نیست خانواده ها هم نگران بچه های پسرشون هستن هم دختر.
نگران دختره هستن که گربه شاخش نزنه و نگران پسره هستن که مبادا مکر زنانه به بندش بکشه.
ریشه خیلی از این ناهنجاری های جامعه ما خانواده ها هستند. خانواده هایی که از بچه گی تفاوت دختر و پسر و عدم اعتماد به جنس مخالف رو دائم تو گوش بچه هاشون زمزمه می کنن.
کنجکاوی و دور نگه داشته شدن باعث هیجان برای شناخت می شه و هیچ کانالی برای این شناخت در جامعه ما وجود نداره در نتیجه دو طرف از هم تابو می سازن و شروع می کنند به پروبال دادن به تابوی(تابوهای)متولد شده! هر چه تعداد این تابوها زیادتر باشه فرد به دنبال تجربه کردن افراد بیشتری از جنس مخالف خواهد بود. و البته سعی بر انتخاب افراد مشابه با آرمان های ساخته شدی ذهنی است.

یکی از کانال هایی که هر نوع اطلاعاتی رو بدون مرز در اختیار افراد قرار می ده همین اینترنت هست. فرد پاسخ خیلی از سوالات خودش رو می تونه - در خیلی از مواقع به برانگیزاننده ترین شکل ممکن- پیدا کنه.
چند وقت پیش ایمیل جالبی داشتم که درخصوص نحوه باردار شدن و به دنیا اومدن بچه به صورت نقاشی اطلاعاتی ارائه می داد خیلی جالبتر این بود که این آموزش برای بچه های اول دبستان بود و خیلی ساده ولی کاملا درست این فرآیند رو آموزش می داد. موقع دیدن این ایمیل همش به خودم فکر می کردم که واقعا در چند سالگی با این فرآیند آشنا شدم و واقعا به حال خودم و خودمان و بچه های مان افسوس خوردم! انسانی ترین، احساسی ترین و طبیعی ترین اتفاق زندگی ما رو به صورت بدترین و منفور ترین و نهی شده ترین نحو ممکن به ما انتقال می دن. ما که حتی از نقطه شروع خود بی خبریم چه انتظاری است؟؟؟