۱۳۸۶ آبان ۲۱, دوشنبه


از متن تا حاشيه...رانشي هميشگي!
تقريبا هميشه اين درگيري را با خود داشته ام.لازمه در جريان بودن، نزديکي به متن است و حتي غوص در متن اما در جايي که توان همراهي و گاه همآوردي با متن در تو نباشد،کنش حاصل، ناشي از ويژگي ذاتي متن است يعني رانش به حاشيه !
يعني در ميان راه ماندگي عقيمي که چاره اي براي آن سخت مي توان متصور بود چون در عصر حاضر،زمان کم حوصله تر از سابق است و گاه بي حوصله.در چنين حالتي دو راه در پيش داريم يا سپردن خود به جريان متن و معمولا اضمحلال در آن و يا عقبگرد به همان جايي که تن به راه سپرديم.

به طور ناخودآگاه راه سومي را هميشه در پيش گرفته ام.پيش بيني،عقبگرد،تامل و جهش!

به تازگي نيز دچار چنين دردي شده ام.در نزديکي به متن، پيش از کنش آن را احساس کرده ام.به نظرم ميرسد بايد کمي تامل و تحمل کنم تا زماني که اين متن جديد چاره ‌اي جز پذيرش من نداشته باشد.چون به شدت از ميان مايگي امروزين اطرافيان خود بيزارم.حالتي که در آن انسان به مثابه ماشين تن به اوامر کارفرماي شرايط مي سپارد و با گردني کج انتظار تـفـقـد دارد حال آنکه مي تواند ارباب زمان خود باشد.
راه سختي در پيش دارم.

بیا ره توشه برداریم
قدم در راه بگذاریم
به سوی سرزمین هایی که دیدارش ،
بسان شعله ی آتش ،
دواند در رگم خون نشیط زنده ی بیدار.