۱۳۸۲ اردیبهشت ۲, سه‌شنبه



خيلي دلم تنگه...يعني تنگ شده...شايدم تنگش كردن...نمي دونم؟!؟!؟! ولي اين رو خوب مي دونم كه دلم دوست داره يكي رو دوست داشته باشه!!! از شما چه پنهون خيلي دلم براي دوست داشتن تنگ شده...البته دوست داشتن يكي...به قول دكتر::يكتايي در عشق::..اينطور هم نيست كه كسي رو دوست نداشته باشم...نه...من مثل سعدي اين حرف رو هميشه تكرار مي كنم(( به جهان خرم از آنم كه جهان خرم از اوست....عاشق بر همه عالم كه همه عالم از اوست)) شايد به نظر بعضي ها مسخره بياد ولي من واقعا بهش عمل مي كنم...يعني همه رو دوست دارم ...از كسي بدم نمياد...كمتر پيش مياد از دست كسي ناراحت بشم...درست مثل بچه ها!!!گفتم بچه ها ياد مطلب خيلي قشنگ محمد افتادم...حتما بخونيدش... خلاصه بخاطر اينكه من همه رو دوست دارم هيچكسي من رو دوست نداره...مي دونين چرا؟ چون مردم ما اكثرا خودخواه هستن و همه چيز رو براي خودشون مي خوان...حتي دوست داشتن رو...نمي تونن ببينن كسي ديگه اي هم مثل اونها دوست داشتن رو دوست داره....در واقع همه چيز رو براي خودشون مي خوان...اما من اينطور نيستم...اگر چيز خوبي رو ميشناسم براي همه مي خوام و اگر چيز بدي رو هم بشناسم براي هيچكس نمي خوام...مثل اون حديث امام حسين(ع)...آخ كه چقدر به اين ائمه دارن به اسم اسلام ظلم مي كنن...اگر حرفهاي خوب اونها رو عمل كنيم به جاي اينكه فقط براي اونها اشك بريزيم گريه كنيم يا اينكه حداقل درباره حرفهاي اونها فكر كنيم...وضع ما بهتر از اين خواهد بود...
فعلا كه دل درد داريم و كسي به فكر دل ماست نيست جز خود ما...نمي دونم شايد بهتر بخاطر دلم دعا كنم و بگم:(( خدايا منعمم گردان به درويشي و خرسندي...))
يا حق

هیچ نظری موجود نیست: