از خود شدن تا خدا شدن
شايد در اولين برخورد عبارت بالا كمي اغراقآميز به نظر بياد، اما اگر كمي دقت كنيم متوجه ميشويم كه اينطور نيست ... بارها دوستان به من اعتراض كردند كه چرا با وجود اينكه اسم وبلاگ ”در جستجوي خودم ...“ هست ولي اكثراً درباره اميال و خواستههاي خودم حرف ميزنم. و يا مثلاً يكي از دوستان پيشنهاد كرده بود كه اسم وبلاگ رو بگذارم ”نالههاي عاشقانه“ . نميدونم والا ...
حقيقتش اينه كه من به تجربه يادگرفتم كه براي رسيدن به خدايي بايد اول از خود گذشت. يعني اينكه از اون حالت آرمانگرايانه كه غالب مردم ما به لحاظ ذهني درگير اون هستند و شامل اين ميشه كه بايد روبه سوي خدا و كمال حركت كردتا به كمال رسيد، بيزارم. اصلاً وقتي من نتونم خودم را بشناسم چطور ميتونم چيز ديگه يا كس ديگهاي رو بشناسم... مشكل اكثر مردم در روبرو شدن با خودشون اينه كه با خودشون صادق نيستند و اون چيزي رو كه هستند باور نميكنند چون فكر ميكنند و فقط فكر ميكنند كه بايد چيزي جز اين باشند. متأسفانه اين طرز ديد و تفكر توي همه زواياي زندگي ما رسوخ كرده و باعث اين نارضايتيها و ناراحتيها از زندگي شده چرا كه مردم فكر ميكنند زندگي غير از اين چيزي ست كه جريان و وجود دارد...
بايد بيشتر به اين شعر سهراب سپهري توجه كنيم:
« زندگي آبتني كردن در حوضچه اكنون است...»
شايد در اولين برخورد عبارت بالا كمي اغراقآميز به نظر بياد، اما اگر كمي دقت كنيم متوجه ميشويم كه اينطور نيست ... بارها دوستان به من اعتراض كردند كه چرا با وجود اينكه اسم وبلاگ ”در جستجوي خودم ...“ هست ولي اكثراً درباره اميال و خواستههاي خودم حرف ميزنم. و يا مثلاً يكي از دوستان پيشنهاد كرده بود كه اسم وبلاگ رو بگذارم ”نالههاي عاشقانه“ . نميدونم والا ...
حقيقتش اينه كه من به تجربه يادگرفتم كه براي رسيدن به خدايي بايد اول از خود گذشت. يعني اينكه از اون حالت آرمانگرايانه كه غالب مردم ما به لحاظ ذهني درگير اون هستند و شامل اين ميشه كه بايد روبه سوي خدا و كمال حركت كردتا به كمال رسيد، بيزارم. اصلاً وقتي من نتونم خودم را بشناسم چطور ميتونم چيز ديگه يا كس ديگهاي رو بشناسم... مشكل اكثر مردم در روبرو شدن با خودشون اينه كه با خودشون صادق نيستند و اون چيزي رو كه هستند باور نميكنند چون فكر ميكنند و فقط فكر ميكنند كه بايد چيزي جز اين باشند. متأسفانه اين طرز ديد و تفكر توي همه زواياي زندگي ما رسوخ كرده و باعث اين نارضايتيها و ناراحتيها از زندگي شده چرا كه مردم فكر ميكنند زندگي غير از اين چيزي ست كه جريان و وجود دارد...
بايد بيشتر به اين شعر سهراب سپهري توجه كنيم:
« زندگي آبتني كردن در حوضچه اكنون است...»
...ادامه دارد
امين
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر