۱۳۸۳ مرداد ۲۶, دوشنبه



از خود شدن تا خدا شدن (ادامه)

بعد از مدتها يك دوست خوب كه خيلي منتظرش بودم بهم زنگ زد...آخه چند وقتي بود كه گمش كرده بودم...خيلي دوست دارم دوباره ببينمش...بگذريم.
بايد حرفي رو كه توي نوشته قبلي شروع كردم به يه جايي برسونم...گفتم كه مشكل مردم ما مخصوصا ايراني‌ها اينه كه خودشون هم نمي‌دونن از زندگي چي ميخوان...به همين خاطر توي ذهن خودشون يه زندگي ترسيم ميكنن و فكر ميكنن كه اون ديگه نهايت زندگي هست...يه مثال بارزش توي ازدواج كردن اين روزهاي اغلب جوون‌هاست...بگذريم از مشكلات و تعريفات احمقانه‌اي كه براي رابطه دختر و پسر توي مملكت ترويج كردن...الان وضع دختر و پسر توي مملكت ما مثل اينه كه دختر يك طرف يك رودخونه پرشتاب ولي به عمق يك بند انگشت ايستاده و پسر هم اونطرف رودخونه و از هر دو طرف هم به اونها گفته ميشه كه « مراقب اون طرفي باش! » بدون اينكه دليل مشخصي هم ارائه بدهند...حالا موقعي رو فرض كنيد كه اين دختر و پسر ميخوان طبق روال طبيعي به هم برسند...از يك طرف اينها از هم ديگه هيچي نمي‌دونن و از طرفي ديگه به طرف هم جذب ميشن...فكر مي‌كنيد چي ميشه؟...دختر فكر ميكنه كه الان شاهزاده آسمون‌ها سوار بر اسب سفيد مياد و اون رو توي قصر سفيد خودش ميبره و سالهاي سال با هم خوشبخت خواهند بود و از طرف ديگه پسر با خودش فكر ميكنه كه الان دختر شاه‌پريون رو به خونه خودش مياره و اون هم زندگيش رو پر از مهر محبت ميكنه و....
و زندگي شروع ميشه
اگر خوش بين باشيم... تا يكسال اول زندگي كه هنوز مست از باهم بودن هستند و از همديگه (به لحاظ جسمي)پر و تكميل نشده اند مشكلي نخواهد بود،اما وقتي كه بعد از مدتي يكسري از نيازهاي اوليه برطرف شد و ظرف نيازها پر شد تازه متوجه دور و برشون ميشن و مي‌بينن كه اي دل غافل پس چرا ما براي همديگه تب نمي‌كنيم،چرا اون براي من نميميره و من از نبود اون دق نمي‌كنم،چرا روابط ما مثل دوتا دوست شده نه مثل دوتا عاشق....
بعد هم يكسري نتايج جالب مي‌گيرن...مثلا اينكه {ما دوتا ديگه عاشق هم نيستيم و بايد از هم جدا بشيم} و يا { بيا براي اينكه عشق‌مون پايدار بمونه بچه‌دار بشيم} و بعد از اون هم اگر نتيجه‌اي نگرفتن نوبت به بچه دوم و سوم و عوض كردن دكور خونه و...ميرسه و در نهايت يا به باهم بودن عادت ميكنن و يا اينكه از هم جدا ميشن...به همين سادگي و شايد مسخرگي!!!
حالا اين طرز تفكر و تلقي از زندگي رو بسط بديد به تمامي جزييات زندگي ايراني،ببينيد چي ميشه...كاملا درسته...ميشه وضع فعلي جامعه ما كه روز به روز داره بدتر ميشه...
و اين اون چيزيه كه من بهش ميگم « واقعيت مجازي ايراني »

به قول يكي از دوستان:: اول ازدواج كن بعد عاشق شو ::
باز هم در اين مورد حرف دارم
...امين

هیچ نظری موجود نیست: